(2315)شب گذشت و صبح آمد ای تمَر |
|
چند گیری این فسانه زر زسَر |
(2316)تو جوان بودی و قانعتر بدی |
|
زر طلب گشتی، خود اول زر بدی |
(2317)زر بدی پر میوه، چون کاسد شدی |
|
وقت میوه پختنت فاسد شدی |
(2318)میوهات باید که شیرینتر شود |
|
چون رسن تابان نه واپستر رود |
(2319)جفت مایی، جفت باید هم صفت |
|
تا بر آید کارها بامصلحت |
(2320)جفت باید بر مثال همدگر |
|
در دو جفت کفش و موزه در نگر |
(2321)گر یکی کفش از دو، تنگ آید به پا |
|
هر دو جفتش کار ناید مر تو را |
(2322)جفت در، یک خرد و آن دیگر بزرگ |
|
جفت شیر بیشه دیدی هیچ گرگ |
(2323)راست ناید بر شتر جفت جوال |
|
آن یکی خالی و این پُر مال مال |
(2324)من روم سوی قناعت دل قوی |
|
تو چرا سوی شناعت میروی |
(2325)مرد قانع از سر اخلاص و سوز |
|
زین نسق میگفت با زن تا به روز |
تمر: ظاهرا مخفف تیمور است با حرکتى در (م) ما بین ضمه و فتحه، مولانا اعلام و اسامى اشخاص را گاه بصورت تکیه کلام و بدون ارادهى شخصى بخصوص استعمال مىکند، و ازین قبیل است لفظ «بو الحسن» و «بو العلا» که در مثنوى و دیوان کبیر بارها بکار رفته و مقصود از آن شخص مخصوص نبوده است.
فسانهْ زر: اشاره به شکایت زن عرب از فقر وناداری است.
کاسد: یعنی بی رونق.
رسن تاب: کسى است که ریسمان را تاب مىدهد، وقتى مىخواهند ریسمان را تاب دهند یک تن غرغرهى نخ را در مشت مىگیرد و دیگرى سر نخ را باز مىکند و عقب مىرود تا تمام نخ از غرغره باز شود سپس آن را مىتابد، این عمل را مثلى براى سیر قهقرایى گرفتهاند.
راست ناید: یعنی راست نمی ایستد، نمی ماند.
مال مال: یعنی مالامال، پر، انباشته.
نَسَق: یعنی روش وشیوه، به این ترتیب، این طور.
شناعت: عیب کسى را به روى او آوردن و نکوهیدن، سرزنش کردن
شب دنیا سپری میشود و بامداد آخرت و رهایی فرا میرسد، تا کی فسانهْ زر و زیور و شکایت از ناداری؟ آنگاه که جوان و پر طراوت بودی حریص نبودی و قناعت داشتی، تو خود زر بودی اما اکنون اسیر زر شدی. تو به جای اینکه سیر کمالی داشته باشی، سیر قهقرایی داری. ما جفتِ هم هستیم و باید با همفکری و با برنامهریزی و مشورت، امور این جهانی را ـ با توجه به مصلحت ـ پیش ببریم. تکروی ما را به سر منزل مقصود نمیرساند. من که با دلی استوار از قناعت استقبال میکنم، تو چرا به سوی نکوهش و عیبجویی میروی؟
محتوای سخن مولانا در این ابیات این است که : توافق اخلاقى در زناشویى امرى مهم است، فقها (کفائت) را شرطى نیکو در ازدواج شمردهاند، کفائت آنست که زن و مرد از یک طبقه و از لحاظ خانواده و ثروت کفو و نظیر یکدیگر باشند، چنین مرد و زنى مقدمات و محیط تربیت آنها اغلب بهم نزدیک است، مثل هم فکر مىکنند، آرزوها و مقاصد مشترک دارند، بر یکدیگر بچشم حقارت نمىنگرند، این یکى برترى مقام و ثروت خاندان خود را برخ آن دیگرى نمىکشد و بالطبع یا هیچ اختلافى در سلیقه ندارند یا اختلافشان اندک است. بدین سبب جفت یعنى زن یا مرد باید که هم صفت و هم خو باشد تا اختلاف و دوگانگى در میان نیاید و زندگى آنها خوش و شیرین شود، مولانا این نکته را با مثالى از کفش و موزه و دو لنگهى در و بار، روشن مىسازد که هر گاه ناهمتا و نابرابر باشند، موزه و کفش، پا را آزار مىدهد و راه رفتن با زحمت و رنج صورت مىگیرد و در خانه استوار بسته نمىشود و بار بمنزل نمىرسد چنان که با وجود ناهمتایى و دوگانگى زن و مرد، زندگانى به تلخى مىگذرد و سرانجام ممکن است بجدایى و طلاق کشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |